سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خادم الشهدا (محمد) -


درباره نویسنده
خادم الشهدا (محمد) -
خادم الشهدا (محمد)
زمان بازرگان به ما بر چسب چریک زدند ، زمان بنی صدر هم برچسب منافق! الان هم بر چسپ خشک مقدسی و تحجر؟ هر قدمی که در راه خدا و بندگان مستضعف او برداشتیم ،برچسب بارنمان کردند. حالا روزی ده برچسب دشت می کنیم ، اما بسیجیان: دلسرد نباشیدحاشا که بچه بسیجی میدان را خالی کند
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
درد دل
شهدا وامام
سیاسی


لینکهای روزانه
آقازاده‌ای که شهید شد !! [85]
احمدی‌نژاد از اصول عبور نکرده که اصولگرایان از او عبور کنند [57]
با دولت مدارا کردید یا با ملی‌مذهبی‌ها و اصلاح‌طلب‌ها؟ [97]
چرا چتر نیاورده ای؟ [48]
از سینه چاکی قبض و بسط سروش تا تئوریزه کردن فحشای مدرن [61]
ترور مردان خمینی [56]
مطالبه 7 ساله مبارزه با مفاسد اقتصادی همچنان به روز است [42]
احمدی‌نژاد با دل مردم سخن می‌گوید [66]
امام فرمودند حدس شما صائب بود [52]
دومینوی تخریب کنندگان دولت [154]
سولانا در ایران به دنبال چیست؟ [54]
دفتر مقام معظم رهبری [46]
مقاومت اسلامی لبنان [74]
موشک انداز [144]
وبلاگ خودم [54]
[آرشیو(15)]


لینک دوستان
بوستان نماز
برای اولین بار ...
جهاد مجازی
شهید امر به معروف زوبونی
آتش عشق
کانون شاهد وایثار گر دانشگاه مفید
یعسوب
بیگانه
عشاق الحسین
موج کوچکتر
رقیه خاتون
رویش رهپویان
معبری به آسمان (آه آتشناک)
طراوت باران
گندم حوا
یاس سوخته
جزیره متروک
کربلایی
ضربت نخست از آن جبهه فرهنگی انقلاب است!!!
سیب خوشبو
حامی
خاکریز
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
خادم الشهدا (محمد) -


لوگوی دوستان

وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :28558
بازدید امروز : 6
 RSS 

با سلام خدمت همه دوستان

وبلاگ رو انتقال دادیم به میهن بلاگ

http://www.mersad67.mihanblog.com

این رو به جای مبارز لینک کنید!!!



نویسنده : خادم الشهدا (محمد) » ساعت 4:28 عصر روز یکشنبه 87 شهریور 24


خیلی دلم گرفته سید؛ روزگار خیلی عوض شده، دیگه مثل اون موقع‌ها نیست؛ شهر رنگ دیگه‌ای داره. نه این که مردم عوض شده باشند ولی دیگه مثل اون روزها کسی دنبال جبهه و شهید نیست. ما داریم یواش یواش برمی‌گردیم به اون روزها. روزهایی که ظاهر آدم‌ها نشانی از ایمان به خدا نداشت.
سید ! یه نظری به این شهر بینداز؛ می‌دونم اگه یه بار دیگه صدای هل من ناصر تو فضای شهر بپیچه، تمام جوون‌هاش پرچم به دست، حاضرن؛ ولی کاش ظاهر شهرمون هم رنگ خدایی داشت؛ رنگ ایمان و اخلاص.
سید تو را به آبروی مادرت زهرا (س) برای جوون‌های ما دعا کن.

 



نویسنده : خادم الشهدا (محمد) » ساعت 6:49 عصر روز پنج شنبه 87 خرداد 30


  نه! فراق امام روزمرگی نمی‌شناخت. مردم هنوز با غم امام زندگی می‌کردند که با دریافت خط مشی جانشین خمینی کبیر، از آن توفان پر از ابهام و نگرانی به ساحلی آرام و مطمئن رسیدند. عصر خمینی، هنوز ادامه دارد...

 امام رفت! این یعنی انقلاب، معمار و رهبر خود را از دست داد. یک‌سال هم گذشت و در این میان، فراق یار هنوز در باور این مردم عاشق نمی‌گنجید. در و دیوار شهر نه فقط شیون و سوگواری که پرسش‌ها و ابهام‌ها را هم در خود نگه می‌داشت:
رهبر جدید چهل سال از امام جوان‌تر است! می‌دانید که... از یاران و مریدان امام بوده...
آیا کوله‌بار تجربه‌های امام را دوباره به دوش می‌گیرد؟ چه کسانی را با خود همراه خواهد کرد؟
در حالیکه به نظر، غم آن داغ بی‌پایان در روزمرگی‌ها هضم می‌شد. رهبر جدید به مناسبت اولین سالگرد ارتحال خمینی عزیز پیامی خطاب به ملت صادر کرد..." راه او راه ما، هدف او هدف ما، و رهنمود او مشعل فروزنده‌ى ماست." گویی دوباره امام است که با مردم سخن می‌گوید.
نه! فراق امام روزمرگی نمی‌شناخت. مردم هنوز با غم امام زندگی می‌کردند که با دریافت خط مشی جانشین خمینی کبیر، از آن توفان پر از ابهام و نگرانی به ساحلی آرام و مطمئن رسیدند.
عصر خمینی، هنوز ادامه دارد.... .



نویسنده : خادم الشهدا (محمد) » ساعت 5:37 عصر روز دوشنبه 87 خرداد 13


بسمه تعالی

اول از اینکه  بعد از 3 ماه به روز کردم معذرت می خوام ولی چون سر دو راهی گیر کرده بودم که وبلاگ رو به روز کنم یا کرکره وبلاگ رو پایین بکشم مونده بودم ولی تصمیم بر آن شد که ادامه بدیم چون مبارزه ادامه خواهد داشت و تا آخر ایستاده ایم...

بعد از گذشت 54 روز از سال جدید که این سال به نام سال نو آوری و شکوفایی نام گذاری شده من امیدوارم که سالی پر از نو آوری و شکوفایی داشته باشید.

مطلب اصلی این است که چرا ما از دین آنطور که دلمان می خواهد بهره برداری می کنیم و آن دستور هایی را که دلمان می خواهد اجرا می کنیم و در مواقعی که می بینیم بعضی از دستورات دین بر ضد منافع ما است آن قسمت را جزو دین حساب نمی کنیم و یا آنقدر کوچک نشان می دهیم که از حوزه دین و دستورات دینی خارج می شود و یا بعضی از مسائل و دستورات دین که به نفع ما است آنقدر بزرگ می کنیم که از اصول دین هم فراتر می رود و این مسائل و دستورات را سعی می کنیم که به دیگران نیز دیکته کنیم در واقع این نوع عمل کردن و برداشت از دین همان برداشت کاریکاتوری از دین می باشد که قسمت هایی را که نفع ما است را جمع می کنیم و سعی در بزرگ جلوه دادن آن می کنیم و آن قسمت که به ضرر ما است  سعی در حذف کردن و دور کردن آن از خود داریم0

مثلا وقتی مرجع محترم فردی بین دو مسئله که از نظر حکم یکسان است مثل حرام بودن در عملی ما آن عملی که به ضرر ما باشد را به دلیل آن که ضرر مالی و یا ... برای ما دارد عمل نمی کنیم ولی یک عمل دیگر که رعایت کردن آن به نفع ما است آنرا اجرا کرده و   قبول داریم و بر روی آن نیز ما تاکید می کنیم....عزیزان واقعا این عمل کردن به دستورات اسلام و دین است؟!!!!!

با دقت که نگاه میکنی می بینی که آری ، دلیل اصلی این اعمال ما این است که ما سعی می کنیم برداشت دین خود، را بر اساس منافع خود و یا شاید بر اساس شهوت های خود مورد اقبال یا احرا در آوریم....

امیدوارم که ما در این سال جدیدی که روزهایی از آن سپری شده است در مورد  عمل کردن به دین به طور صحیح در خود نو آوری به وجود آورده و خود را متحول کرده تا به شکوفایی واقعی برسیم....

 



نویسنده : خادم الشهدا (محمد) » ساعت 3:12 عصر روز دوشنبه 87 اردیبهشت 23


بسم رب الشهدا و الصدیقین

 

شهید....شهادت....شاهد!!!
چه بگویم که جز حسرت بر سره راهم نیست و جز شرم در کلامم ...
خراشی بر صورت احساسم افتاده
این چه رسمی ست مانده بر زمانه؟
آنانکه خون دادن در راه معشوق را مرام خویش برگزیدند
آنانکه که مثل ما فقط حرف انتظار را نزدند و ادعایی نکردند
آنانکه برای رسیدن به مولا و سرور خود،برای دیدن جمال روی مهدی فاطمه به خواندن ندبه مثل ما اکتفا نکردند
آنان برای دیدنش جان دادن
همانطور که دوست فدای دوست می گردد،عاشق فدای معشوق و عابد فدای معبود...
این رسم عاشقی ست و جزء این نیست مرام عشق بازی
آن شقایق سیرتان از دنیای ماده در گذشتند و از آنجا به خدا رسیدند، ولاغیر...
آنان بی ادعا پا به عرصه ی جهاد نهادند و بی ادعادتر پر کشیدند تا به خدا
آنان به جایی رساندن بهای خویش را که کسی جز خدا نمیتوانست خریدارشان باشد
و چه زیباست رسیدن عاشق به معشوق خود در اوج عشق بازی
چه راویتگری توان روایت این عشق بازی را دارد؟
آن عاشق را ببین! روحش به قصد وصال معشوق شتابان رفت
ولی جسمش همچنان بر روی خاک افتاده است
ولی نه!!!
انگار جسمش هم به دیدار معشوق رفته
این چه رسمی ست؟؟؟
مگر در میان باران آتش و ترکش انسان به سجده می نشیند؟
آری!!!
این رسم عاشقی ست و جز این نیست مرام عشق بازی
سجده بر خون زدن زیر باران آتش رسم عرشیان خاک نشین است و بس
این عاشق هم وفای به عهد کرد
بر خونش سجده زده
تا آخرین نماز عشق را همچو سالار شهیدان در قتلگاه عشق بر خون پیشانیش اقامه کند
مگر نه اینکه این شقایقان وارثان مکتب ثارالله اند؟
پس چه زیباست برایشان نماز عشق خواندن،در میان باران آتش تا در سجده ی خون،معبری به آسمان باز کنند...
و حال آنان سبز رفتند و ما زرد ماندیم.

حال ای دوستان من و هم قطاران
نه اینکه دارایی امروز ما خون بهای پاک هزاران شهید است؟
پس چه می کنیم و به چه راهی میرویم؟
خون شهیدان را فرش راهمان می کنیم...

                                                   پس وای برما! اگر از پس امروز بود فردایی...

نویسنده : خادم الشهدا (محمد) » ساعت 5:58 عصر روز چهارشنبه 86 اسفند 1


...

شب سرد طاقت همه رو به سر آورده بود و ابر های تیره ، تاریکی را دو چندان کرده بودند و غرش رعد و برق وحشت رو دامن می زد مردم هراسان و بیمناک اما منتظر و امیدوار بودند تا اینکه ماه کامل شد و قسمتی از ابرها رو کنار زد . از ماه پرسیدند به تنهایی میشه زمین رو روشن کرد با لبخند به ستاره های کوچیکی که در گهواره بودند اشاره کرد ...

15 سال گذشت و در تاریکترین شب سال ستاره های کوچیک که حالا بزرگ و نورانی شده بودند به همراه ماه خمین به جنگ ابر های تاریک رفتند وبهمن ماه انفجار نور رخ داد و دشمنان شوم پراکنده شدند. آسمون صاف و مهتابی شد و همه امیدوار...

ماه خمین به ستاره ها گفت که تا اومدن خورشید باید مقاومت کرد .دشمن هنوز باور نمی کرد که در برابر ستاره های 15  ساله شکست خورده است ... دشمن وقتی همه منافع خودش رواز دست رفته دید با کینه به شکار ستاره رفت ومردم به کمک ستاره های جوان شتافتند و مادران به تربیت ستاره های کوچک......

8 سال از شکار ستاره ها گذشت اما آسمون ستاره بارون بود.

ماه تابان زخم های فراوان به تن داشت غم از دست دادن برخی از ستاره ها در چهره اش نمایان بود  و نوشیدن جام زهر امانش را بریده بود  به آسمون پر ستاره  نگاه کرد و لبخندی زد و از آفریدگار خواست که او را نزد خودش بپذیرد وخدا هم اورا پذیرفت و ادامه راه رو به بزرگترین ستاره دوران که حالا به ماه تابان می نمود سپرد . ستاره ها با شور اطراف ماه نو را گرفتند و منتظر اومدن خورشید شدند......

اما... دشمن بیکار ننشست و بعد از شکست در جنگ  میدان نبرد رو عوض کرد .. این بار آنتن های ماهواره وارد کشور شدند و مارهای خوش خط و خال وارد خونه ها شدند تا ازاین طریق به شکاره ستاره ها بروند...

اما 29 سال از عمر این انقلاب می گذرد ولی همچنان این انقلاب پا برجاست و ستاره ها بزرگ و پر نور...........    

 



نویسنده : خادم الشهدا (محمد) » ساعت 11:35 صبح روز سه شنبه 86 بهمن 23

   1   2      >